از آن روزی که مولایم شود بیمار می ترسم
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن مهدی درون غار می ترسم
رها کن صحبت یعقوق و کوری غم و فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم
همه گوینداین جمعه بیا اما درنگی کن
از این که باز عاشورا تکرار شود می ترسم
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابرهای تار می ترسم
طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آمادست
از آن شرمی که دارم از رخ عطار می ترسم
اللهم عجل لولیک الفرج
ترسمهمه ,بیا ,آسمان ,ابریستمن ,مهری ,ابرهای ,می ترسمهمه ,ابریستمن از ,آسمان ابریستمن ,اما آسمان ,خورشید اما
درباره این سایت